از تفکر دکارتی تا منطق فرگه

از تفکر دکارتی تا منطق فرگه - نقطه‌ی گسست و عقب ماندگی سینما

نویسندگی در عصر الگوریتم: مرگ سینمای سنتی ایران

ما در آستانه‌ی یک نقطه‌ی گسست فرهنگی هستیم؛ جایی که هنر سنتی، به‌ویژه سینما، با تمام ابهت و نوستالژی‌اش، در برابر موج جدیدی از خلاقیت‌های مبتنی بر ریاضیات و هوش مصنوعی، به عقب رانده می‌شود. این عقب‌نشینی نه یک اتفاق تصادفی، بلکه نتیجه‌ی سال‌ها ترس از علم و جهل خودخواسته است. ترسی که در رفتار و جملات برخی سلبریتی‌ها، مانند شوخی تلخ با ریاضیات، تجلی یافته و به یک هنجار فرهنگی تبدیل شده است. این گروه، با ایجاد یک هاله‌ی تقدس کاذب پیرامون «احساس و روح»، در واقع از برملا شدن رازهای فنی و ساختاری هنرشان می‌هراسند.


در سینما و تئاتر ایران، نویسندگی اغلب به عنوان بالاترین مقام خلاقیت شناخته می‌شود. نویسنده، به عنوان «خالق» جهان اثر، جایگاه ویژه‌ای دارد. اما این تفکر در دنیای امروز یک توهم است. ادبیات و دستور زبان، که اساس نگارش هر سناریو و نمایشنامه‌ای هستند، امروز برای هوش مصنوعی به یک مجموعه‌ی داده‌ی قابل تحلیل تبدیل شده‌اند. هوش مصنوعی، با استفاده از مدل‌های زبانی بزرگ، همان‌طور که فرگه تلاش می‌کرد، دستور زبان را به یک ساختار ریاضیاتی تبدیل می‌کند و سپس بر اساس این ساختار، قادر به خلق داستان‌ها، شخصیت‌ها و دیالوگ‌هایی است که حتی پیچیده‌ترین آن‌ها نیز از قوانین منطقی و آماری پیروی می‌کنند.


این تحول، رویای سینمای ایران را که بر پایه‌ی همین جهل و بی‌سوادی بنا شده، به باد می‌دهد. در حالی که هنرمندان ایرانی هنوز درگیر «شهود و احساس» در نوشتن هستند، هوش مصنوعی با الگوریتم و تحلیل داده، هر ایده‌ای را به یک روایت قابل تولید تبدیل می‌کند. نویسندگان ایرانی در تلاش برای خلق «روح» در داستان‌های خود هستند، در حالی که هوش مصنوعی توانایی تولید «روح» بر اساس تحلیل میلیون‌ها خط دیالوگ و داستان را دارد. این یک شوخی تلخ است؛ سینمای ما که خود را وارث «هنر» می‌داند، در واقع یک هنر ایستا و عقب‌مانده است که با ظهور فناوری، دیگر جایی برای عرض اندام نخواهد داشت.


انقلاب در روایت: از سینمای ایستا تا واقعیت‌های پویا

سینمای امروز، به ویژه در ایران، یک هنر ایستا و خطی است که روایت‌هایش تنها در یک مسیر از پیش تعیین‌شده حرکت می‌کنند. این در حالی است که در دنیای نوین، ویدئوگیم و واقعیت مجازی تجربه‌هایی دینامیک و برآمده از توابع فلسفی و ریاضیات پیشرفته را ارائه می‌دهند. در این جهان، روایت یک خط ثابت نیست، بلکه یک فضای حالت (State Space) است که هر تعامل مخاطب، آن را به یک نقطه‌ی جدید منتقل می‌کند. مقایسه‌ی یک فیلم خطی با یک بازی ویدیویی که از الگوریتم‌های پیچیده‌ی نظریه‌ی بازی‌ها (Game Theory) و تحلیل فوریه (Fourier Analysis) برای خلق روایت، نورپردازی و صدا استفاده می‌کند، مانند مقایسه‌ی یک دانه‌ی شن با کوهی از طلاست.


در طول سال‌های متمادی، سینما به‌عنوان یک هنر ایستا و خطی تعریف شده است. روایت‌هایی که تنها در یک مسیر از پیش تعیین‌شده حرکت می‌کنند و مخاطب را به یک تجربه‌ی منفعلانه محدود می‌سازند. این در حالی است که در دنیای نوین، ویدئوگیم و واقعیت مجازی، تجربه‌هایی دینامیک و برآمده از توابع فلسفی را ارائه می‌دهند. در این جهان، روایت یک خط ثابت نیست، بلکه یک فضای حالت (State Space) است که هر تعامل مخاطب، آن را به یک نقطه‌ی جدید منتقل می‌کند. مقایسه‌ی یک فیلم ایستا با یک ویدئوگیم که از الگوریتم‌های پیچیده‌ی نظریه‌ی بازی‌ها (Game Theory) و تحلیل فوریه (Fourier Analysis) برای خلق روایت، نورپردازی و صدا استفاده می‌کند، مانند مقایسه‌ی یک دانه‌ی شن با کوهی از طلاست.


تأثیر هوش مصنوعی بر ساختار قدرت در هنر

سینمای امروز بدون محاسبات کامپیوتری و جلوه‌های ویژه، یک شوخی بی‌مزه برای سلیقه‌ی مخاطب امروزی است. اما این وابستگی به کامپیوتر، در عین حال ضعف بزرگ آن را نیز آشکار می‌کند: عدم درک و تسلط بر مبانی ریاضیاتی این ابزارها. سلبریتی‌ها با محوریت دادن به خود و بازی‌های سطحی، سعی در حفظ ساختار قدرت کنونی دارند، در حالی که هوش مصنوعی این ساختار را به چالش کشیده است. هوش مصنوعی از ترس و جهل تهی است؛ این فناوری با الگوریتم و خلاقیت، محتوایی را خلق می‌کند که دیگر وابسته به یک فرد خاص نیست.



این انقلاب، به معنای پایان سلطه‌ی هنرمندان بی‌خرد و بی‌علم است. آینده‌ی هنر به افرادی تعلق دارد که از ریاضیات، برنامه‌نویسی و تحلیل داده‌ها نمی‌هراسند. این پویش نه فقط برای آموزش، بلکه برای آشکار کردن این واقعیت است که بسیاری از «هنرمندان» امروز، تنها مجریان ناآگاه یک فرآیند هستند که از درک عمق آن ناتوان‌اند. واقعیت مجازی و هوش مصنوعی، جایی برای این ترس و جهل باقی نخواهند گذاشت و تنها آن‌هایی باقی خواهند ماند که با ابزارهای نوین، خلق کنند.

همان‌طور که برای مثال ما در برخی مقالات میزانسن به کاربردهای مثلثات در نورپردازی و صحنه‌آرایی پرداخته و در نهایت تبدیل فوریه سریع (Fast Fourier Transform) را برای درک عمیق‌تر هارمونی‌ها و ساختارهای صوتی تشریح می‌کنیم، نشان می‌دهیم که خلق هنری در بالاترین سطح، یک فرآیند کاملاً مهندسی‌شده و مبتنی بر دانش محض است. این پویش نه فقط برای آموزش، بلکه برای آشکار کردن این واقعیت است که بسیاری از «هنرمندان» امروز، تنها مجریان ناآگاه یک فرآیند هستند که از درک عمق آن ناتوان‌اند. واقعیت مجازی و هوش مصنوعی، جایی برای این ترس و جهل باقی نخواهند گذاشت.

چرا هنر بدون ریاضیات، در برابر هوش مصنوعی شکست می‌خورد؟ در این مقاله عمیق، رابطه‌ی فلسفی ریاضی و هنر از دکارت تا فرگه را بررسی می‌کنیم و نشان می‌دهیم که چگونه ترس از علم، آینده سینما، تئاتر و نویسندگی در ایران را تهدید می‌کند.