تخریب های فروید و سینما در روان جامعه

سایه‌های ناخودآگاه تخریب: فروید، سینما و روان جامعه

تأثیر نظریه‌های فروید و سینما بر روان انسان و آینده جامعه


تحلیل عمیق شباهت‌ها و تفاوت‌های نظریه‌های فروید و صنعت سینما از منظر تأثیر بر روان انسان


مقدمه

روان انسان همواره در مرکز توجه فلسفه،​ ادبیات،​ هنر و علوم تجربی بوده است. در قرن بیستم،​ دو پدیده مهم ـ روانکاوی فرویدی و سینما ـ به‌صورت موازی اما با روش‌هایی کاملاً متفاوت،​ بر ذهن،​ جامعه و نگرش ما نسبت به درون انسان تأثیرگذار شدند. فروید،​ متکی بر تجربه زیسته و همچنین مصرف مواد محرک همچون کوکائین،​ نظریه‌هایی شبه‌علمی خلق کرد که بیش از هر چیز بازتاب ذهنیت فردی و فشارهای اجتماع اطرافش بودند تا واقعیات تجربی قابل اندازه‌گیری. از سوی دیگر،​ سینما به عنوان صنعتی قدرتمند و هنری نمادین،​ همچنان گریبان‌گیر ذهن انسان شد و تصویری ذهنی و روایی از واقعیت تولید کرد. اکنون،​ با پیشرفت علوم اعصاب و ابزارهای نوین تصویربرداری مغزی،​ بسیاری از این برداشت‌های ذهنی ـ چه در روانکاوی فرویدی و چه در سینما ـ مورد بازتعریف یا نقد جدی قرار گرفته‌اند؛​ این مسئله ضرورت قانون‌گذاری،​ آموزش و تحقیق درباره تأثیرات عمیق رسانه‌های روایی و نظریه‌های غیرعلمی بر روان و جامعه را دوچندان می‌کند.



فصل اول: فروید و روانکاوی ـ شهود،​ شبه‌علم و ذهنیت فردی

1.1 منشأ،​ محیط و روش‌شناسی فروید

فروید بنیان‌گذار روانکاوی،​ دانش آموخته پزشکی و جانوری بود که در وین،​ تحت نفوذ فرهنگ قرن نوزدهم اروپا رشد یافت. او با تکیه بر مشاهدات شخصی،​ تحلیل رؤیاها،​ تجربیات زیسته و محیط فرهنگی؛​ تلاش کرد تا نظامی از مفاهیم درباره ناخودآگاه،​ نهاد،​ من و فرامن بسازد. محیط اطراف فروید ـ سرشار از سنت‌های سرکوب‌گر اجتماعی و تبعیض‌ نژادی ـ موجب شد تا او به بررسی ریشه‌های سرکوب روانی،​ میل جنسی و تعارضات درونی در انسان روی آورد. فروید در ابتدای کار،​ حتی تا جایی پیش رفت که مصرف کوکائین را «معجزه پزشکی» خواند و مدتی به‌صورت فعال از آن استفاده کرد. این مصرف به شدت بر خلاقیت نظری و ساختار اندیشگی او اثر گذاشت و فضایی فراهم آورد تا شهودات ذهنی به نظریه‌های به ظاهر ساختارمند مبدل شوند،​ بدون آنکه پشتوانه تجربی یا روش‌ علمی دقیقی داشته باشند.

پژوهش‌ها نشان داده‌اند محیط فرهنگی و شخصی فروید،​ از جمله تبعیضات علیه یهودیان در اروپا،​ تأثیر مستقیمی بر شکل‌گیری بموقع روانکاوی داشت. برای نمونه،​ تاکید فروید بر سرکوب جنسی و عقده ادیپ،​ متأثر از روابط خانوادگی و تجربیات دوران کودکی خودش بود. او بدون انجام آزمایش‌های نظام‌مند یا استفاده از آمار،​ صرفاً به روایت‌های درمانجویان یا حتی خواب‌های خودش استناد کرد؛​ این رویه بعدها مورد انتقاد گسترده قرار گرفت.

1.2 نظریه‌های بنیادی فروید

یکی از مهم‌ترین نظریه‌های فروید،​ تقسیم‌بندی ساختار روان به سه بخش نهاد (Id)،​ من (Ego)،​ و فرامن (Superego) است. نهاد نمایانگر بخش غریزی و ناخودآگاه ذهن،​ من مسئول تعادل میان خواسته‌های نهاد و الزامات واقعیات بیرونی،​ و فرامن نماینده‌ی ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی تلقی شد. همچنین نظریه تفسیر رؤیاها،​ عقده ادیپ و رویکرد به نمادگرایی جنسی،​ بخش مهمی از زیربنای روانکاوی فرویدی به شمار می‌روند.

فضای نظری فروید بر تجربه‌ی فردی،​ مشاهدات بالینی انفرادی و اهمیت خاطرات و خاطرات سرکوب‌شده،​ تفسیر نمادین و ذهنیت‌گرایی شدید استوار بود. برخلاف علوم طبیعی،​ فروید تقریباً هیچ‌گاه به فرضیه‌پردازی مبتنی بر مشاهده سیستماتیک یا آزمون‌پذیری تجربی روی نیاورد و ترجیح داد گزارش‌های ذهنی را عین واقعیت روانی قلمداد کند.

1.3 مصرف کوکائین و تأثیر آن بر نظریه‌سازی

استفاده فروید از کوکائین موجب انتخاب روش شناختی متفاوتی شد که مبتنی بر شهود،​ احساسات آنی و حتی سرخوشی لحظه‌ای بود. کوکائین،​ به عنوان ماده‌ای که در آن عصر به عنوان دارو و محرک عصبی رایج بود،​ به فروید کمک کرد تا لحظاتی از ارتباط با ناخودآگاه را تجربه کند؛​ اما این تجربه‌ها نه‌تنها عینی نبودند،​ بلکه او را به سمت تعمیم‌های بدون پشتوانه تجربی سوق دادند. نتیجتاً بسیاری از علاقه‌مندی‌های فروید،​ مانند تأکید بر تمایلات جنسی یا رؤیاپردازی نمادین،​ ریشه در تجربیات شخصی و حالات تغییریافته ذهنی داشته‌اند.

تأثیر این وضعیت را باید در قالب «افتراق میان علم و شبه‌علم» بررسی کرد. نظریات فروید اگرچه از سوی جامعه پزشکی آن عصر با تحسین ابتدایی رو‌به‌رو شد،​ اما به‌سرعت مشخص شد که این نظریات آزمون‌پذیر،​ تکرارپذیر یا قابل‌ارزیابی با روش‌های علمی نیستند و عمدتاً بر تفسیرهای فردی و نسبتاً ذهنی استوارند.

1.4 شاخصه‌های شبه‌علمی روانکاوی فرویدی

·        تکیه بر شواهد ذهنی و روایت‌های محدود درمان‌جویان خاص

·        عدم تکرارپذیری یا آزمون‌پذیری نظریات در پژوهش‌های مستقل

·        عبور از معیارهای اساسی علم )فرضیه‌سازی،​ آزمون تجربی،​ ابطال‌پذیری)

·        نمادپردازی مبتنی بر فرهنگ محیط اطراف به جای شاخصه‌های زیستی جهان‌شمول

عدم رعایت روش علمی تجربی و تاکید بر روایت‌های فردی سبب شد که بسیاری از زیربناهای روانکاوی به شبه‌علم یا حتی داستان‌پردازی تشبیه شوند. اگرچه نمی‌توان منکر اهمیت روانکاوی در گشودن مسیر مطالعه روان شد،​ اما خلأ عینی و شبکه ارجاع تجربی در آثار فروید مشهود است. این خلأ باعث شد بسیاری از روان‌شناسان و دانشمندان علوم اعصاب بعداً به جدی‌ترین منتقدان او بدل شوند و ضرورت بازنگری علمی را مطرح کنند.



فصل دوم: رشد علوم اعصاب و نقد مدرن روانکاوی فروید

2.1 علوم اعصاب: ابزارهای نوین و ماهیت علمی

با پیشرفت فناوری در نیمه دوم قرن بیستم و اوایل قرن بیست‌ویکم،​ علوم اعصاب به سرعت جایگزین بسیاری از روش‌های ذهنی درمان روانی شدند. ابزارهایی چون تصویربرداری عملکردی مغز (fMRI)،​ الکتروانسفالوگرافی EEG تحلیل سیگنال‌های عصبی،​ گام بزرگی در فهم علمی از مغز و ذهن انسان برداشته‌اند. این ابزارها امکان ثبت فعالیت واقعی،​ فیزیولوژیک و زیستی مغز را ـ حین انجام فعالیت‌های ذهنی مختلف ـ فراهم می‌کنند و به محققان این امکان را می‌دهند تا فرضیه‌ها را بر اساس داده‌های عملیاتی و قابل آزمایش بنا کنند89.

تحول بنیادین در علوم اعصاب موجب شده است تا الگوی ذهنی فروید به شدت تحت فشار قرار بگیرد. به عنوان نمونه،​ نظریه فرافکنی عقده ادیپ،​ جای خود را به بررسی مدارهای عصبی کنترل بر رفتار اجتماعی داده است؛​ نقش حافظه ناخودآگاه،​ بجای مفاهیمی ذهنی،​ بر پایه شبکه‌های عصبی و نقش مغز نیم‌کره راست و چپ توضیح داده می‌شود.

2.2 رویکرد عینی‌گرایانه و رد نظریه‌های فرویدی

شواهد تصویربرداری و تحلیل سیگنال‌های مغزی نشان داده‌اند که بسیاری از بخش‌های مغز مسئول کنترل و پردازش‌های دقیق عصبی هستند که توضیحات ذهنی فروید درباره آنها مبهم و غیرقابل تعمیم بوده است. به عنوان نمونه؛​ نظریه سرکوب فروید امروزه با داده‌های تصویربرداری عملکردی به گونه‌ای دیگر مورد پذیرش قرار گرفته و پژوهشگران بجای «جنبه‌های نمادین» به سراغ یافتن علت‌های عصب‌شناختی اختلال‌های اضطراب یا وسواس رفته‌اند.

مطالعه علمی نوین،​ تفاوت میان نشانه‌های روان‌نژندی فروید و علل بیولوژیک بیماری‌های روانی را برجسته ساخته است. همچنانکه مطالعات اثبات کرده‌اند،​ بسیاری از جنبه‌های روانکاوی ـ از جمله تلقی از رؤیاها،​ نقش نمادهای جنسی و قرار گرفتن رفتارها در قالب نمادها ـ با واقعیت‌های عملکرد مغز هم‌خوانی ندارند و نیاز به بازنگری اساسی دارند.

2.3 بازتعریف یا همگرایی مدرن

البته باید اشاره کرد که برخی جنبه‌های رویکرد فروید در قالبی بازتعریف‌شده به مطالعات نوروساینس منتقل شده‌اند. برای نمونه،​ در پژوهش‌های امروزی درخصوص ناخودآگاه،​ به جای روایت‌های ذهنی،​ به بررسی «فعالیت‌های مغزی ناهشیار» در شبکه‌های اعصاب می‌پردازند. برخی الگوها،​ مثل نقش حافظه ضمنی،​ تصمیم‌گیری‌های خارج از سطح هوشیار و نقش نظام لیمبیک در احساسات،​ در عین جایگزینی با استنادهای عینی،​ با طرح‌های اولیه فروید تا حدودی شباهت دارند؛​ اما روش‌شناختی آن کاملاً متفاوت است و بر داده‌نگاری،​ تکرارپذیری و تحلیل سیستمی مبتنی است.

بنابراین،​ علوم اعصاب با بهره‌گیری از ابزارهای نوین تجربی و داده‌مبتنی،​ عملاً فاصله خود را از روانکاوی فرویدی که بر شهود،​ روایت ذهنی و آزمایش‌ناپذیری استوار بود،​ دوچندان کرده است.



فصل سوم: سینما ـ صنعت روایی و بازآفرینی ذهنی واقعیت

3.1 تعریف سینما به عنوان روایت ذهنی و ابزار نمادگرایی

صنعت سینما نه تنها محصول هنر و تکنولوژی،​ بلکه نماد قدرت داستان‌گویی ذهن بشر نیز هست. هر فیلم در حقیقت جریانی تصویری-روایی ا‌ست که بازتابی از ذهنیت کارگردان،​ نویسنده و حتی جامعه خالق آن را نمایش می‌دهد. از ابتدای تولد سینما تاکنون،​ فیلم‌ها با تکیه بر نمادگرایی )سمبولیسم)،​ فرافکنی رؤیاپردازانه و بهره‌گیری از تکنیک‌های روایی خاص،​ همواره بر لایه‌های ناخودآگاه و احساسی انسان تأثیر گذاشته‌اند.

نمادها در سینما غالباً نقش زبان ثانویه را ایفا می‌کنند؛​ از اشیاء ساده تا رویدادهای پیچیده،​ همگی بار معنایی دوگانه دارند و فراتر از داستان صریح،​ لایه‌های پنهان روانی و اجتماعی را می‌کاوند. این روند،​ مشابه تأکید فروید بر رمزگان و نشانه‌های پنهان رؤیاها،​ قوه تخیل و تصاویری است که ناخودآگاه را فعال می‌کنند.

3.2 تأثیرات سینما بر روان فردی و سلامت اجتماعی

سینما با ایجاد دنیای قابل زیست جایگزین،​ توانسته است فضای تاثیرگذار بر احساسات،​ باورها،​ ارزش‌ها و حتی رفتارهای اجتماعی ایجاد کند. پژوهش‌های جدید نشان داده‌اند که تماشای بیش‌از‌حد فیلم‌ها و سریال‌ها ممکن است منجر به اختلالات روانی چون افسردگی،​ اضطراب،​ حس ناامنی یا سرکوب فردیت شود؛​ به‌ویژه در جوامعی که زیرساخت تحلیل انتقادی یا آموزش رسانه‌ای ندارند.

با این‌حال،​ نقش درمانگری سینما و فیلم‌درمانی نیز مورد توجه قرار گرفته است: فیلم‌ها می‌توانند از حیث شناختی و روانی نقش تقویت‌کننده داشته باشند ـ به شرط آنکه محتوای روایی،​ مخاطب‌شناسی،​ و هدف‌گذاری مشخص باشد. سینما در بسیاری از موارد به ابزاری برای کاهش اضطراب،​ رشد همدلی و فراهم ساختن زمینه گفتگو تبدیل شده است.

3.3 سینما به‌ مثابه شبه‌علم و مخاطرات آن

اگر سینما صرفاً بر روایت ذهنی و تخیل‌پردازی استوار شود،​ بدون هیچ‌گونه چارچوب انتقادی،​ پژوهش علمی یا قانون‌گذاری،​ به محیطی تبدیل می‌شود که تکرار کلیشه‌ها و انگاره‌های غلط در آن افزایش یافته و منجر به پروژه‌سازی افکار و نگرش‌های جمعی ناسالم می‌گردد. اهمیت این مسئله زمانی دوچندان می‌شود که بدانیم تعداد قابل توجهی از مردم،​ اطلاعات روان‌شناختی و فرهنگی خود را بیشتر از طریق سینما یا تلویزیون دریافت می‌کنند تا از مسیر کتاب‌های علمی یا دانشگاهی.

برای نمونه،​ فیلم‌هایی با محوریت روان‌شناسی،​ غالباً با برداشت‌های نمادین،​ تعمیم‌پذیر و اغلب غلط از بیماری‌های روانی یا روابط انسانی همراه هستند. همین مسئله،​ اگر بدون فیلتر انتقادی توسط مخاطب مصرف گردد،​ باعث سوءبرداشت‌های اجتماعی،​ تقویت اسطوره‌ها و در مواردی القای هنجارهای مخرب خواهد شد.



فصل چهارم: مقایسه‌ی فروید،​ علوم اعصاب و صنعت سینما

4.1 مقایسه اجمالی در یک جدول

 



 

این جدول،​ تفاوت‌های عمده فلسفی و روش‌شناختی این سه حوزه را برجسته می‌کند. فروید و سینما در نقطه‌ای مشابه قرار می‌گیرند: هر دو متکی به روایت ذهنی و محدود به دایره تجربه فردی یا جمعی‌اند؛​ در حالی‌که علوم اعصاب،​ روش تجربی و داده‌محور را اساس کار خود می‌داند. پیامد مهم این تفاوت آن است که علوم اعصاب بیش از سایرین،​ امکان پالایش،​ قانون‌گذاری و بازبینی مداوم دارد،​ در حالی که روانکاوی و سینما محتاج نقد پیوسته‌اند تا به افراط‌گری دچار نشوند.



4.2 تفسیر و تحلیل مقایسه‌ای

بر اساس جدول بالا،​ فروید و صنعت سینما در سازوکار روایت و استفاده از نمادهای ذهنی،​ با وجود تفاوت‌های زیربنایی،​ قرابت ساختاری قابل‌توجهی دارند. هر دو سیستم بر تجربه‌ی ذهنی و تلقی شخصی تکیه می‌کنند و فاقد پشتوانه آزمون‌پذیری مستقیم هستند. همین موضوع زمینه‌ساز انتقادات رایج به هر دو حوزه شده است: روایت‌های فرویدی،​ اغلب حس روان‌شناسی عامه را تحریک می‌کنند اما به دلیل معیارهای علمی ناقص،​ مورد تردید جامعه دانشگاهی قرار می‌گیرند؛​ فیلم‌ها نیز اگرچه می‌توانند انگیزه تفکر و شهود را برانگیزند،​ اما در غیاب آموزش انتقادی،​ می‌توانند موجب تحمیل تصاویر قالبی و شبه‌علمی گردند.

در نقطه مقابل،​ علوم اعصاب ضمن بهره‌گیری از پیشرفته‌ترین ابزارهای سنجش و تصویربرداری،​ با خلق شبکه‌های داده‌محور،​ امکان رصد،​ پالایش و حتی پیشگیری خطا را به‌وجود آورده است. پژوهش‌های نوروساینس،​ برخلاف روایت‌های سینمایی یا روانکاوی،​ از مکررپذیری و تثبیت‌پذیری علمی برخوردارند و نقشه‌برداری دقیقی از ساختارها و عملکرد مغز ـ در انواع حالت‌های روانی و رفتاری ـ ارائه می‌کنند.

بنابراین،​ بزرگ‌ترین نقطه ضعف سینما و روانکاوی فرویدی از منظر رشد علمی،​ تأکید مازاد بر عناصر ذهنی و فقدان نظام کنترلی عملی است. از این رو،​ قانون‌گذاری،​ آموزش نقادانه و همگرایی با علوم تجربی،​ از مسیرهای ضروری برای کاهش خطرات روان‌شناختی و اجتماعی آینده به شمار می‌روند.



فصل پنجم: پیامدها و ضرورت قانون‌گذاری در عصر روایت‌های رسانه‌ای و شبه‌علم

5.1 تبعات روانی و اجتماعی رویکردهای ذهنیت‌محور

آمار و بررسی‌های علمی هشدار داده‌اند که اگر جامعه به‌ویژه نسل جوان،​ صرفاً در معرض روایت‌های ذهنی،​ داستان‌های نمادین بدون نقد و آموزه‌های شبه‌علمی قرار گیرد،​ با پیامدهای جدی مواجه خواهد شد. برخی از این پیامدها عبارتند از:

·        تشویش هویتی و افزایش اضطراب: روایت‌های تقلیل‌گرا و داستان‌های قالبی )چه در روانکاوی کلاسیک و چه در سینما) می‌توانند سبب شوند افراد معنای پیچیده‌ی هویت یا بحران‌های وجودی خود را در قالب الگوهای از پیش تعیین‌شده ببینند. همین فرآیند موجب تثبیت اضطراب،​ واهمه از آینده،​ یا سرکوب فردیت می‌شود.

·        افزایش اختلالات روانی: پژوهش‌ها حاکی از آنند که میزان مصرف فیلم‌های احساسی،​ خشونت‌آمیز یا دارای بار نمادین شدید،​ بر میزان بروز اختلالات روانی به‌ویژه در نوجوانان و افراد آسیب‌پذیر تاثیر می‌گذارد؛​ این اختلال‌ها ممکن است با اضطراب،​ افسردگی مزمن،​ یا گسترش هنجارهای رفتاری ناسالم همراه شوند.

·        شکل‌گیری انتظارات غیرواقعی: الگوهای داستانی و روانکاوانه که حقیقت زیستی یا اجتماعی ندارند،​ اغلب باعث دستکاری در برداشت افراد از واقعیت زندگی و روابط انسانی می‌شوند؛​ به‌ویژه الگوهای عاشقانه،​ قدرت یا خشونت که در فیلم‌ها یا نظام‌های روانکاوی قدیمی رایج‌اند،​ مخاطبان را به سمت انتظارات ناممکن سوق می‌دهند.

·        تقویت شبه‌علم و کاهش تفکر انتقادی: هم سینما و هم نظریه‌های شبه‌علمی فروید،​ در صورت غیاب آموزش صحیح علمی،​ به گسترش باورهای غلط درباره منشأ رفتار یا بیماری‌های روانی دامن می‌زنند. این روند نیز موجب ایجاد چرخه بیماری و چشم‌پوشی از ریشه‌های عینی و درمان‌پذیر می‌گردد.

تمام این پیامدها ضرورت قانون‌گذاری و راه‌اندازی نظام‌های پایش و نظارت بر تولید و مصرف محصولات روانکاوی و هنری-روایی را برجسته می‌سازند.

5.2 ضرورت تدوین استانداردها و پژوهش‌های بین‌رشته‌ای

در شرایط کنونی جامعه،​ تدوین مقررات الزام‌آور برای تولید،​ نمایش و آموزش آثاری با مضامین روانی ـ اعم از فیلم،​ سریال،​ کتاب،​ یا جلسات درمانی ـ یک ضرورت انکارناپذیر است. این مقررات می‌تواند شامل:

·        الزام حضور مشاوران علمی در تولید آثار سینمایی با مضمون روان‌شناسی

·        آموزش سواد رسانه‌ای و تحلیل انتقادی برای مخاطبان تمام گروه‌های سنی

·        تدوین چارچوب‌های علمی برای ارزیابی صحت مدعیات روانکاوانه در آثار فرهنگی

·        حمایت از پژوهش‌های بین‌رشته‌ای )روان‌شناسی،​ علوم اعصاب،​ سینما،​ حقوق) برای شناسایی و اصلاح مخاطرات و ظرفیت‌ها

تجربه کشورهای پیشرو نشان داده که بدون این استانداردها،​ مداخله زودهنگام و بهره‌مندی از داده‌های معتبر علمی،​ جوامع با رشد اعتیاد رسانه‌ای،​ ضعف مهارت‌های شناختی و شیوع بیماری‌های روانی جدی مواجه خواهند شد.



فصل ششم: پیش‌بینی‌های کلیدی درباره پیامدهای آینده این روند

6.1 بحران روانی و اجتماعی در صورت تداوم وضعیت فعلی

اگر روند فعلی گرایش به روایت‌های ذهنی و شبه‌علم ـ اعم از سینمای نمادگرا و تداوم طبابت برپایه نظریات منسوخ فروید ـ بدون هیچ‌گونه بازنگری،​ آموزش انتقادی و قانون‌گذاری لازم ادامه یابد،​ جامعه با بحران‌های متعددی رویارو خواهد شد. برخی از این بحران‌ها عبارتند از:

·        اپیدمی اختلالات روانی و پایین آمدن سن ابتلا: هم‌اکنون شواهد نشان داده‌اند جوانان و نوجوانان بیش از هر زمان دیگری به اختلالات افسردگی،​ اضطراب و اختلال سو مصرف رسانه دچار هستند. این وضعیت با تشدید بمباران نمادین و داستانی می‌تواند منجر به افزایش مراجعه به روان‌پزشکان،​ رشد داروگرایی و حذف تفکر انتقادی در نسل آینده شود.

·        زوال اعتماد عمومی به دانش و علم: گسترش شبه‌علم و عدم تمایز میان دانش عینی و روایت‌های ذهنی،​ سبب می‌شود که اعتماد عمومی به علوم واقعی کاهش یافته و جو اجتماعی به‌سوی دوقطبی شدن پیش برود. مثال بارز آن،​ رشد مذاهب افراطی روانی،​ مشاوره‌گران غیرمتخصص و بازار سیاه درمان‌های غیرقانونی است.

·        افزایش شکاف درک اجتماعی و بحران هویت جمعی: تداوم داستان‌پردازی بدون انتقاد در سینما و فضای مشاوره،​ جامعه را به سوی تعارض‌های عمیق ایدئولوژیک،​ افزایش نفرت اجتماعی،​ انزوا و بروز رفتارهای ضد اجتماعی سوق می‌دهد.

6.2 فرصت‌ها و راهکارهای مقابله آینده

در مقابل،​ اگر اصلاح جدی صورت گیرد،​ مقررات‌گذاری و ارتقای سواد رسانه‌ای و علمی در اولویت قرار گیرد،​ و تولیدات رسانه‌ای یا آموزش‌های روان‌شناسی بر پایه یافته‌های عصب‌شناختی و معیارهای علمی نوین تدوین شوند،​ می‌توان شاهد کاهش چشمگیر آسیب‌های روانی و اجتماعی،​ ترمیم رفتار جمعی و افزایش سرمایه اجتماعی بود.

از سوی دیگر،​ اگر سینما و روانکاوی با پیشرفت علوم اعصاب همگرا شوند و قالب‌های جدیدی از داستان‌گویی و درمان خلق گردد ـ به گونه‌ای که نمادگرایی ذهنی با داده‌های ثبت‌شده و عینی تلفیق شود ـ امکان بازآفرینی ظرفیت‌های نوآورانه در تربیت نسل آینده فراهم خواهد شد.



جمع‌بندی و نتیجه‌گیری نهایی

در این گزارش،​ ضعف‌ها،​ قدرت‌ها و مخاطرات بنیان‌های اندیشگی فروید و صنعت سینما از منظر تأثیر بر روان فرد و جامعه در قیاس با دستاوردهای علوم اعصاب معاصر مورد بررسی عمیق قرار گرفت. روشن شد که هر دو حوزه (فروید و سینما) با تکیه بر روایت ذهنی و نمادگرایی،​ به‌رغم بداعت تاریخی،​ نتوانستند یا نخواستند خود را با آزمون‌پذیری و نظام علمی تطبیق دهند. در گام بعد،​ علوم اعصاب با رویکرد علمی،​ ابزارهای داده‌محور و الگوهای تست‌پذیر،​ توانسته‌اند بساط بسیاری از باورهای ذهنی را جمع کنند و تصویر تازه‌ای از روان انسان ارائه دهند.

با این حال،​ نقش سینما و داستان،​ در صورت قانون‌گذاری و پژوهش میان‌رشته‌ای می‌تواند مثبت و ترمیم‌کننده باشد،​ اما نبود چنین تدابیری،​ قطعاً جامعه را به سوی بحران خواهد برد. همگرا کردن تخیل با دانش،​ ایجاد آموزش انتقادی و هم‌چنین قانون‌گذاری دقیق،​ بزرگ‌ترین چالش و فرصت فراروی جامعه امروز و فرداست.



تحلیلی عمیق درباره‌ی تأثیر نظریه‌های فروید و صنعت سینما بر روان انسان، با تمرکز بر شباهت‌های نمادگرایانه، پیامدهای شبه‌علمی، و پیش‌بینی‌های اجتماعی در صورت فقدان قانون‌گذاری فرهنگی. مقاله‌ای میان‌رشته‌ای در مرز روان‌شناسی، فلسفه، و هنر.