بر خلاف قدیم در تاریخ معاصر هنر و فرهنگ ایران، شکافی عمیق میان علم و هنر وجود داشته است؛ شکافی که ریشه در یک سوءتفاهم تاریخی و جهل خودخواسته دارد. این سوءتفاهم، نسلهاست که سینما، تئاتر و موسیقی ما را تحت تأثیر قرار داده و به یک خرافهی مدرن تبدیل کرده است: سلبریتیگرایی.
این پدیده، محصول مستقیم این باور غلط است که "هنر، روح است و ریاضی، عدد خشک و بیروح". این تفکری است که در دیالوگهای فیلمهای پرفروش، در شوخیهای سلبریتیها با نمرهی پایین ریاضی در مدرسه و در مصاحبههایی که هنر را چیزی جدا از دانش میدانند، بازتولید شده است. این گروه، با ایجاد یک هالهی تقدس کاذب پیرامون «احساس و شهود»، در واقع از برملا شدن رازهای فنی و ساختاری هنرشان میهراسند. این ترس، به طور ناخودآگاه، به جامعه القاء شده است که برای «عاشق هنر بودن»، باید از علم و منطق گریخت.
نتیجه این تفکر، یک بحران هویت جمعی است. جامعهای که در آن، آرزوی عمومی برای «بازیگر یا خواننده شدن» جایگزین میل به «ساختن و یادگیری» میشود. افراد به جای اینکه به دنبال معنای عمیق و دانش باشند، در پی توجه و فالوئر هستند. این میل افراطی به دیده شدن، اغلب نشانی از اضطراب اجتماعی و کمبود عزتنفس است که در روانشناسی با مفاهیمی مانند توهم شهرت بدون مهارت شناخته میشود.
این معضل، تنها به سلبریتیها محدود نمیشود، بلکه به قلب جامعه رسوخ کرده است. وقتی مردم برای گرفتن سلفی با یک چهرهی مشهور صف میکشند، این فقط یک عکس ساده نیست؛ این میل به لمس قدرت بدون زحمت است. این توهم که «اگر با او عکس داشته باشم، تکهای از شهرتش مال من است». این رفتار، یک وابستگی نمادین است که فرد را از ساختن مسیر شخصی خودش فراری میدهد و او را درگیر مصرف بیوقفهی تصویر و حاشیه میکند.
در عصر حاضر، این بحران به نقطهی گسست خود رسیده است. سینما و هنر سنتی ایران که بر پایهی همین جهل و بیسوادی بنا شده، در برابر موج جدیدی از خلاقیتهای مبتنی بر ریاضیات و هوش مصنوعی، به عقب رانده میشود. این عقبنشینی نه یک اتفاق تصادفی، بلکه نتیجهی سالها ترس از علم است.
هوش مصنوعی آمده تا این جهل مرکب را افشا کند. این فناوری با الگوریتم و تحلیل داده، هر ایدهای را به یک روایت قابل تولید تبدیل میکند و به ما نشان میدهد که هنر، یک فرآیند کاملاً مهندسیشده و مبتنی بر دانش محض است.
پویشی که ما آغاز کردهایم، دقیقاً برای مقابله با این خرافهگرایی سلبریتیمحور است. ما میخواهیم با تولید محتوای رسانهای که برای اولین بار توسط هوش مصنوعی و علیه ضعفهای رسانه ساخته میشود، به مخاطب شوک وارد کنیم. هدف ما نقد سازنده نیست، بلکه شوک وارد کردن و به چالش کشیدن یک سیستم بیمار است. ما از نگاه مطلقگرایانه خود، مانند «99 درصد هنرمندان از ریاضیات متنفر هستند»، به عنوان یک استراتژی بلاغی استفاده میکنیم تا بحث را آغاز کرده و توجه عمومی را جلب کنیم.
این متنها، تنها نوک کوه یخ هستند. آنها تیزرهایی برای مجموعهای از مقالات عمیقتر و فنیتر هستند که در آینده منتشر خواهند شد. ما در این مقالات، فلسفهی هنر را بر اساس ریاضیات تعریف خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که چگونه ساختارهای فراکتالی، تئوری بازیها و تبدیل فوریه، در قلب روایتپردازی و خلق هنری قرار دارند. ما هوش مصنوعی را به عنوان همپیمان عملی خود در این جنگ فرهنگی میبینیم. این پویش میخواهد نشان دهد که هوش مصنوعی نه تنها میتواند به نقد سینما بپردازد، بلکه میتواند آثار هنری جدیدی خلق کند که این نقد را به صورت بصری و عملی به نمایش بگذارند. این کار، ادعاهای ما را از تئوری به عمل تبدیل میکند و به آنها مشروعیت میبخشد.
ما میخواهیم دیوار میان «ادبیات» و «ریاضی/کامپیوتر» را فرو بریزیم و به نسل جدید نشان دهیم که علم و هنر دو جنبهی همافزا هستند، نه رقیب. در این مسیر، هوش مصنوعی، ابزار ما برای آشکار کردن حقیقت و نجات هنر از توهم و جهل است.
1. وقتی میل به دیده شدن جای میل به یادگیری رو میگیره
در جامعهای که بازیگر یا خواننده شدن تبدیل به آرزوی عمومی شده، معمولاً با یک بحران هویتی روبهرو هستیم:
افراد به جای اینکه بخوان چیزی بسازن، میخوان دیده بشن.
به جای اینکه دنبال معنا باشن، دنبال توجه و فالوئرن.
این میل افراطی به «دیده شدن» میتونه نشونهای از اضطراب اجتماعی، کمبود عزتنفس، یا حتی نوعی اختلال خودشیفتگی پنهان باشه.
در روانشناسی، این پدیده با مفاهیمی مثل سندرم سلبریتیسازی از خود یا توهم شهرت بدون مهارت شناخته میشه.
2. خرافهگرایی مدرن: شهرت بهجای شایستگی
سلبریتیمحوری، نوعی خرافهگرایی مدرنه. یعنی باور به اینکه «اگر مشهور بشی، یعنی ارزشمند شدی» — حتی اگر هیچ مهارتی نداشته باشی.
بازیگر و خواننده در نگاه عام، نماد موفقیت فوری و بیزحمت شدن.
علم، مهارت، و ساختن، بهعنوان مسیرهای سخت و بیجذابیت تصویر میشن.
این تفکر، دقیقاً همون جهل مرکب سلبریتیمحوره که با ژست روشنفکری، ضدعلم عمل میکنه.
3. نقش رسانهها در بازتولید این توهم
تلویزیون، سینما، و شبکههای اجتماعی، با الگوریتمهای خودشون، این توهم رو تقویت میکنن:
چهرههایی که فقط با ظاهر یا صدای خاص مشهور شدن، الگویی میشن برای نسل جدید.
فیلمها و سریالها، بازیگر رو موجودی الهامگرفته و خاص نشون میدن؛ نه کسی که با تمرین و دانش رشد کرده.
خوانندهها با اتوتیون و تدوین، به جای مهارت واقعی، فقط «جذابیت تصویری» ارائه میدن.
4. تفاوت بنیادین با نگاه علمی
در علم، هیچکس فقط با دیده شدن ارزشمند نمیشه. ارزش علمی بر پایهی داده، آزمون، و بازبینیه — نه ژست و شهرت.
دانشمند باید خطا کنه، اصلاح کنه، و بسازه.
هنرمند واقعی هم باید ساختار، فرم، و معنا رو بشناسه — نه فقط فالوئر جمع کنه.
علم و هنر، وقتی با هم ترکیب بشن، معنا پیدا میکنن؛ نه وقتی از هم جدا بشن.
5. هوش مصنوعی: ابزار مقابله با توهم شهرت
هوش مصنوعی میتونه این توهم رو بشکنه:
با تولید محتواهای علمی-هنری که بر پایهی داده و فرم باشن، نه فقط جذابیت تصویری.
با آموزش میانرشتهای، که به هنرمند یاد بده چطور از ریاضی برای ساختن موسیقی یا روایت استفاده کنه.
با افشای الگوریتمهای شهرت، که نشون بده چطور فالوئرها ساخته میشن، نه بهدست میان.
نتیجهگیری: بازیگر یا خواننده شدن، رؤیا نیست — اگر فقط برای دیده شدن باشه
اگه همه میخوان بازیگر یا خواننده بشن، باید بپرسیم:
آیا جامعه دچار کمبود معنا و بحران هویت شده؟
آیا سلبریتیگرایی جای تفکر و ساختن رو گرفته؟
آیا وقتش نیست با ابزارهای علمی و هوش مصنوعی، این توهم رو جارو کنیم؟
1. عکس گرفتن با چهرههای مشهور؛ میل به لمس قدرت بدون ساختن
وقتی مردم صف میکشن برای گرفتن عکس با یک بازیگر یا خواننده، معمولاً با یک میل روانی روبهرو هستیم:
میل به «دیده شدن در کنار کسی که دیده شده»
توهم اینکه «اگه باهاش عکس داشته باشم، یه تکه از شهرتش مال منه»
این رفتار، اغلب نشونهای از کمبود عزتنفس، بحران هویت، یا ترس از ساختن مسیر شخصیه
در روانشناسی، این پدیده با مفاهیمی مثل وابستگی نمادین یا جایگزینی هویت با تصویر شناخته میشه.
دنبال کردن پیجها و اخبار سلبریتیها؛ مصرف توهم بهجای واقعیت
وقتی فردی ساعتها وقت صرف دنبال کردن زندگی سلبریتیها میکنه، باید پرسید:
آیا واقعاً دنبال الهام گرفتن از مسیر زندگیه؟
یا فقط داره با مصرف توهم، از ساختن زندگی خودش فرار میکنه؟
اخبار سلبریتیها اغلب شامل جزئیاتی بیربط به رشد فردی هستن: لباس، روابط، سفر، حاشیه — نه مهارت، نه دانش، نه ساختار.
این مصرف بیوقفه، ذهن رو از واقعیت جدا میکنه و باعث میشه فرد فکر کنه «زندگی یعنی دیده شدن، نه ساختن».
تفاوت بنیادین با نگاه علمی
در علم، هیچکس با عکس گرفتن با دانشمند یا دنبال کردن پیجش، چیزی یاد نمیگیره. علم یعنی ساختن، آزمون، خطا، و بازبینی — نه مصرف تصویر.
دانشمند با داده کار میکنه، نه با ژست
مهندس با ساختار معنا میده، نه با حاشیه
هنرمند واقعی با فرم و محتوا خلق میکنه، نه با فالوئر
نقش هوش مصنوعی در افشای این توهم
هوش مصنوعی میتونه این توهم رو بشکنه:
با تحلیل الگوریتمهای شهرت، نشون بده چطور فالوئرها ساخته میشن، نه بهدست میان
با تولید محتواهای علمی-هنری، مسیر ساختن رو جایگزین مصرف کنه
با آموزش میانرشتهای، به افراد کمک کنه از تصویر به معنا برسن
نتیجهگیری: سلفی گرفتن و فالو کردن، اگر بدون معنا باشه، فقط یه خرافهست
اگه مردم فقط دنبال عکس گرفتن با سلبریتیها و دنبال کردن پیجهاشون باشن، باید بپرسیم:
آیا جامعه دچار بحران معنا شده؟
آیا سلبریتیگرایی جای تفکر و ساختن رو گرفته؟
آیا وقتش نیست با ابزارهای علمی و هوش مصنوعی، این توهم رو جارو کنیم؟
1. تحریف هویت و عزتنفس
نوجوانی دورهی شکلگیری هویت و معناست. وقتی الگوی نوجوان فقط «دیده شدن» باشه، نه «ساختن»، عزتنفسش وابسته به تأیید بیرونی میشه.
احساس ارزشمندی فقط با لایک و فالوئر تعریف میشه
شکست در جذب توجه، تبدیل به بحران شخصی میشه
هویت فردی جای خودش رو به «کپی از چهرههای مشهور» میده
2. افزایش اضطراب و مقایسهی مخرب
پیجهای سلبریتیها اغلب زندگیهای فیلترشده و تدوینشده رو نمایش میدن. نوجوان با خودش مقایسه میکنه و دچار اضطراب، حس ناکافی بودن، و افسردگی پنهان میشه.
تبعات آموزشی و فکری
3. فرار از علم و مهارت
وقتی سلبریتیها علم رو بیروح و هنر رو مقدس نشون میدن، نوجوان از ریاضی، کامپیوتر، و تفکر منطقی فاصله میگیره.
رشتههای علمی بیجذابیت جلوه میکنن
مهارتهای واقعی مثل برنامهنویسی، تحلیل، یا طراحی، جای خودشون رو به ژست و تقلید میدن
یادگیری تبدیل میشه به «راهی برای دیده شدن»، نه برای ساختن
4. تقدسسازی از شهرت بهجای شایستگی
نوجوان فکر میکنه اگر مشهور بشه، خودش بهخودیخود ارزشمند میشه — حتی بدون مهارت، دانش یا تلاش. این تفکر، دقیقاً همون خرافهگرایی مدرنه که با ظاهر مدرن، ضدعلم عمل میکنه.
تبعات اجتماعی و ارتباطی
5. سطحی شدن روابط انسانی
وقتی نوجوان فقط دنبال دیده شدن باشه، روابطش هم سطحی میشن:
دوستیها بر اساس فالوئر و ظاهر شکل میگیرن
گفتوگوها به جای معنا، حول حاشیه و سلبریتیها میچرخن
مهارتهای همدلی، شنیدن، و تفکر انتقادی تضعیف میشن
6. وابستگی به الگوریتمها و تأیید بیرونی
نوجوان به جای اینکه خودش مسیر رشد رو بسازه، منتظر الگوریتم اینستاگرام یا تیکتاک میمونه تا دیده بشه. این وابستگی، قدرت تصمیمگیری و استقلال فکری رو نابود میکنه.
راهحل: بازگشت به ساختن با کمک علم و هوش مصنوعی
آموزش میانرشتهای که هنر و علم رو با هم ترکیب کنه
پروژههایی که نوجوان رو به خلق محتوا با داده و فرم دعوت کنن
الگوسازی از شخصیتهایی که با علم، هنر ساختن رو یاد گرفتن — نه فقط با ژست و شهرت
نتیجهگیری
خرافهگرایی سلبریتیمحور، اگر در نوجوانی نهادینه بشه، نهتنها عزتنفس و هویت رو تخریب میکنه، بلکه نسل آینده رو از علم، ساختن، و معنا دور میکنه.
وقتشه با ابزارهای علمی، هوش مصنوعی، و روایتهای جدید، این توهم رو جارو کنیم و نسل بعد رو از مصرف تصویر به سمت خلق معنا ببریم.
وقتی هنرمندان در شوهای تلویزیونی دعوت میشن تا دربارهی «زندگی شخصی»، «سفرها»، «رنجها»، و «لحظات خاص»شون حرف بزنن، اغلب با یک میل اجتماعی عمیق روبهرو هستیم: میل به دیده شدن بدون ساختن.
این میل، نشونهی یک کمبود جدی در جامعهست:
کمبود معنا و جایگاه واقعی برای انسانهای سازنده
فقدان الگوهای علمی، فکری، و اخلاقی در رسانهها
جایگزینی تلاش با تصویر، و شایستگی با شهرت
در چنین فضایی، مردم فکر میکنن اگر فقط «دربارهی خودت حرف بزنی» و «دوربین بهت نگاه کنه»، یعنی مهمی. نه بهخاطر کاری که کردی، بلکه فقط چون دیده شدی.
این میل اجتماعی چه کمبودی رو نشون میده؟
کمبود عزتنفس جمعی جامعهای که خودش رو فقط در آینهی سلبریتیها میبینه، دچار بحران هویت شده.
فقدان الگوی رشد واقعی وقتی دانشمند، معلم، یا سازنده جایی در رسانه نداره، مردم به سمت چهرههایی کشیده میشن که فقط «حرف میزنن»، نه «میسازن».
ترس از ساختن و مسئولیت حرف زدن دربارهی زندگی شخصی، راحتتر از ساختن یک پروژه، حل یک مسئله، یا خلق یک اثره. شوهای تلویزیونی این ترس رو پنهان میکنن پشت نور، موسیقی، و لبخند.
طنز ماجرا: بابل بس، قهرمان توهم سلبریتیمحور
بابل بس در باب اسفنجی، یه شخصیت فوقالعاده برای این مقایسهست:
توی زیرزمین خونهی مادرش، با لباس بچهگانه، تلویزیون بازی میکنه
خودش رو مجری، بازیگر، و ستارهی شوهای خیالی تصور میکنه
با دوربینهای اسباببازی، مصاحبه میگیره، و با خودش حرف میزنه
هیچکس بیرون از اون اتاق، نه میبینهش، نه میشنوهش — ولی خودش فکر میکنه «مشهورترین آدم دنیاست»
این دقیقاً همون تصویریه که شوهای تلویزیونی از سلبریتیها میسازن: توهم شهرت در اتاقی پر از نور، ولی خالی از معنا.
نتیجهگیری: بابل بس، آینهی جامعهای که ساختن رو فراموش کرده
وقتی جامعهای فقط دنبال دیده شدن باشه، وقتی شوهای تلویزیونی فقط دربارهی «زندگی شخصی» باشن، و وقتی نوجوانها فقط دنبال «مصاحبه شدن» باشن، یعنی بابل بس توی زیرزمین داره تلویزیون بازی میکنه — و ما داریم تماشا میکنیم، بدون اینکه بفهمیم داریم چی رو از دست میدیم.
وقتشه از زیرزمین خیال بیرون بیایم، و با علم، ساختن، و معنا، نسل جدید رو از توهم سلبریتیمحور نجات بدیم.
نقطهی مشترک هر دو پدیده — مصرف تصویر بهجای ساختن معنا
چه در دنبال کردن سلبریتیها، چه در دیدن فیلمهای بزرگسالان، یک الگوی مشترک دیده میشه:
مصرف تصویر بهجای تجربهی واقعی
جایگزینی رابطهی انسانی با فانتزیهای بصری
تقدسسازی از بدن، ظاهر، و جذابیت جنسی بهجای مهارت، تفکر و معنا
در هر دو مورد، فرد بهجای اینکه خودش مسیر رشد رو بسازه، درگیر تماشای زندگی یا بدن دیگران میشه — و این تماشا، بهجای الهام، تبدیل به وابستگی و تخریب روانی میشه.
تخریبهای روانی مشترک
1. نارضایتی از بدن و ظاهر
سلبریتیها با فیلتر، جراحی، و تدوین، استانداردهای غیرواقعی زیبایی رو نمایش میدن
فیلمهای بزرگسالان هم بدنهایی رو نمایش میدن که اغلب با تمرین شدید، نورپردازی و تدوین ساخته شدن 🔻 نتیجه: نوجوان دچار نارضایتی از بدن خودش میشه، عزتنفسش کاهش پیدا میکنه، و ممکنه به اختلالات تغذیه یا افسردگی دچار بشه
2. وابستگی به فانتزی و فرار از واقعیت
دنبال کردن سلبریتیها باعث میشه فرد فکر کنه «زندگی واقعی» باید مثل زندگی اونها باشه
فیلمهای بزرگسالان هم رابطهی انسانی رو تبدیل به فانتزی جنسی میکنن 🔻 نتیجه: فرد از واقعیت فرار میکنه، روابط انسانی براش کسلکننده یا ناکافی میشن، و دچار سردرگمی عاطفی میشه
3. تحریف مفهوم موفقیت و رابطه
در هر دو پدیده، موفقیت با «جذابیت» و «دیده شدن» تعریف میشه
رابطه هم با «ظاهر» و «هیجان لحظهای» جایگزین میشه 🔻 نتیجه: نوجوان به جای ساختن رابطهی واقعی، دنبال تأیید فوری و جذابیت سطحی میره
تفاوت نگاه علمی با نگاه تصویری
در علم:
بدن، ذهن، و رابطه، بر پایهی داده، تجربه، و معنا تحلیل میشن
جذابیت، نتیجهی تعامل، مهارت، و شناخت متقابل انسانهاست
رابطه، فرایندی پیچیده و انسانیست — نه فقط تصویر یا فانتزی
در مقابل، در فرهنگ سلبریتیمحور و فیلمهای بزرگسالان:
بدن تبدیل به کالا میشه
رابطه تبدیل به مصرف میشه
معنا جای خودش رو به هیجان لحظهای میده
راهحلها و مسیر درمان
برای مقابله با این تخریبها باید:
آموزش میانرشتهای ایجاد بشه که علم، هنر، و رابطه رو با هم ترکیب کنه
هوش مصنوعی و روایتهای علمی-هنری جایگزین مصرف تصویر بشن
الگوهای جدیدی معرفی بشن که موفقیت رو با ساختن، نه با دیده شدن تعریف کنن
رسانهها مسئولیتپذیر بشن و به جای فانتزی، واقعیت انسانی رو نمایش بدن
نتیجهگیری: از توهم تصویر به واقعیت معنا
دنبال کردن سلبریتیها و دیدن فیلمهای بزرگسالان، اگر بدون آگاهی باشه، نهتنها ذهن رو از واقعیت جدا میکنه، بلکه عزتنفس، رابطه، و مسیر رشد رو تخریب میکنه.
وقتشه با علم، هوش مصنوعی، و روایتهای انسانی، نسل جدید رو از مصرف تصویر به سمت ساختن معنا هدایت کنیم.
کشف کنید چگونه جهل مرکب سلبریتیها، سینمای ایران را به بنبست کشانده است. این پویش، با هوش مصنوعی و بر اساس ریاضیات، به نقد ریشهای هنر میپردازد و مسیر جدیدی برای خالقان باز میکند.
حق کپی رایت برای میزانسن محفوظ است. طراحی شده توسط WSBA