ریاضیات و هنر در نگاه اول دو دنیای کاملاً متفاوت به نظر میرسند. یکی قلمرو منطق خشک، فرمولهای دقیق و اثباتهای بینقص است و دیگری جهان احساسات، تخیل بیپایان و خلاقیت آزاد. اما اگر با دقت بیشتری به تاریخ نگاه کنیم، درمییابیم که این دو حوزه همواره در حال گفتگو بودهاند. از فیلسوفان یونان باستان که زیبایی را در تناسبات هندسی میدیدند تا هنرمندان معاصر که از الگوریتمها برای خلق آثار خود استفاده میکنند، ریاضیات همواره به عنوان یک زبان پنهان برای بیان زیبایی و نظم در هنر حضور داشته است.
این متن سفری است به تقاطع این دو دنیای به ظاهر متناقض. در این مسیر، به چهرههای کمتر شناختهشدهای میپردازیم که با استفاده از مفاهیم ریاضی، تعریف هنر را گسترش دادند. همچنین، ریشههای تاریخی این پیوند را در اندیشههای فیلسوفانی چون فیثاغورس، افلاطون و اقلیدس جستجو میکنیم و در نهایت، به زندگی و آثار هنرمند-ریاضیدانانی خواهیم پرداخت که مرزهای میان این دو رشته را درنوردیدند. هدف ما در این تحلیل، نه تنها نمایش ارتباط ریاضی و هنر، بلکه کشف این نکته است که چگونه ذهن تحلیلگر یک ریاضیدان میتواند به خلاقیت یک هنرمند منجر شود.
با بررسی زندگی و آثار پیشگامانی چون عمر خیام و لوییس کارول، به وضوح میبینیم که در گذشته، مرزهای میان علم و هنر به سختی قابل تمایز بودند. در آن دوران، یک ذهن کنجکاو و جستجوگر میتوانست همزمان در پی حل معادلات پیچیده جبر باشد و در رباعیاتش به تاملات فلسفی بپردازد. دانشمندان و فیلسوفان، از فیثاغورس تا لئوناردو داوینچی، زیبایی را در نظم ریاضی طبیعت و جهان میجستند و هنر را ابزاری برای نمایش این نظم الهی میدانستند. در واقع، ابزارها و منابع محدود، آنها را وادار میکرد که به جای تخصصگرایی افراطی، دیدی جامع و کلنگر به هستی داشته باشند. هر کشف علمی، الهامبخش یک اثر هنری بود و هر فرم هنری، نمادی از یک اصل ریاضی.
اما امروزه، با وجود تمام پیشرفتهای خیرهکننده و دسترسی بیسابقه به ابزارهای محاسباتی و اطلاعاتی، شاهد یک پارادوکس آشکار هستیم: هرچه ابزارهای ما برای پیوند علم و هنر قدرتمندتر میشوند، این دو حوزه بیشتر از هم فاصله میگیرند. در دنیای مدرن، نظام آموزشی و حرفهای، افراد را به سوی تخصصگرایی افراطی سوق میدهد. یک ریاضیدان درگیر نظریههای مجرد و یک هنرمند درگیر بازنماییهای شخصی و حسی است. این انقطاع، نه به دلیل کمبود منابع، بلکه به دلیل تغییر رویکرد انسان به دانش است.
هنر، اغلب به عنوان یک فعالیت سرگرمکننده یا تزئینی، و علم به عنوان یک فرآیند خشک و بیاحساس در نظر گرفته میشود. ما به جای درک ارتباطات میانرشتهای، این دو را در سیلوهای جداگانه قرار میدهیم. شاید بزرگترین چالش عصر حاضر، بازگرداندن همان نگاه جامع و پیوستهای باشد که گذشتگان با ابزارهای بسیار کمتر داشتند. احیای این نگاه، نه تنها به خلق آثار هنری عمیقتر و خلاقانهتر کمک میکند، بلکه میتواند به حل مسائل پیچیده علمی نیز منجر شود که نیازمند رویکردهای غیرمتعارف و هنرمندانه هستند.
در این بخش به پنج شخصیت کلیدی پرداختهایم که تلاش کردند با ابزارهای ریاضی و محاسباتی، هنر را تعریف، خلق یا تحلیل کنند.
1. جورج دیوید بیرکهوف (George David Birkhoff)
ریاضیدان آمریکایی که بیش از هر چیز برای کارهایش در نظریه ارگودیک و سیستمهای دینامیکی شناخته میشود. با این حال، او در کتاب «نظریه دینامیکی سیستمهای فیزیکی» به یک حوزه غیرمنتظره وارد شد: زیباییشناسی ریاضی. بیرکهوف در سال 1933 نظریهای با نام Aesthetic Measure (اندازه زیباییشناختی) ارائه داد که تلاش میکرد زیبایی را با یک فرمول ریاضی بیان کند.
فرمول او به این صورت بود: M = O/C، که در آن M نشاندهنده اندازه زیباییشناختی، O نشاندهنده نظم (Order) و C نشاندهنده پیچیدگی (Complexity) است. بیرکهوف معتقد بود که هر چه نظم یک اثر هنری بیشتر و پیچیدگی آن کمتر باشد، آن اثر زیباتر است. او این نظریه را برای تحلیل اشکال هندسی، موسیقی و حتی اشعار به کار برد.
بررسی صحت و دقت:
صحت اطلاعات: ایده اصلی و فرمول بیرکهوف دقیقاً همین است.
ایراد علمی: این نظریه به دلیل سادهانگاری بیش از حد مورد انتقاد قرار گرفت. منتقدان معتقد بودند که زیبایی یک مفهوم ذهنی و فرهنگی است که نمیتوان آن را به یک فرمول ساده تقلیل داد. با این حال، این نظریه الهامبخش بسیاری از پژوهشها در حوزههایی مانند طراحی الگوریتمی و نظریه اطلاعات شد و نشان داد که چگونه میتوان از مفاهیم ریاضی برای تحلیل ساختارهای بصری استفاده کرد.
2. منفرد مور (Manfred Mohr)
هنرمند پیشگام آلمانی که از دهه 1960 به عنوان یکی از اولین هنرمندانی شناخته میشود که به طور کامل از زبانهای برنامهنویسی و الگوریتمهای ریاضی برای خلق آثار هنری استفاده کرد. او برخلاف هنرمندان سنتی که با قلممو و بوم کار میکردند، از کامپیوتر به عنوان ابزار اصلی خود بهره میگرفت.
مور به ویژه از نظریه گروهها (Group Theory) برای تولید ترکیبهای بصری استفاده میکرد. نظریه گروهها شاخهای از ریاضیات است که به مطالعه تقارن میپردازد. مور از قوانین این نظریه برای خلق اشکال پیچیده و متقارن استفاده میکرد و با تغییر دادن قوانین، نسخههای مختلفی از یک اثر را تولید میکرد.
3. هارولد کوهن (Harold Cohen)
فیلسوف و هنرمند بریتانیایی-آمریکایی که در سال 1973، انقلابی در دنیای هنر دیجیتال به پا کرد. او سیستم هوش مصنوعی به نام AARON را ساخت که میتوانست نقاشیهای اصلی و غیرتکراری تولید کند. این سیستم فقط یک ابزار ساده نبود، بلکه یک هوش مصنوعی بود که با قوانینی که کوهن برای آن تعریف کرده بود، فرآیند خلاقیت را مدلسازی میکرد.
بررسی صحت و دقت:
صحت اطلاعات: تمام اطلاعات در مورد کوهن و سیستم AARON صحیح و دقیق هستند.
تفاوت با سایر هنرمندان: تفاوت اصلی AARON با کارهای سایر هنرمندان این بود که این سیستم از قوانین نمادین (Symbolic Rules) برای درک اشکال و روابط فضایی استفاده میکرد، نه از یادگیری عمیق (Deep Learning) که امروزه رایج است. این سیستم به جای تقلید، به طور مستقل تصمیم میگرفت که چگونه یک نقاشی را بسازد.
4. فیلیپ گالانت (Philip Galanter)
نظریهپرداز هنر مولد (Generative Art) که به دنبال تعریف و تحلیل هنر از منظر پیچیدگی محاسباتی (Computational Complexity) و نظریه سیستمها (Systems Theory) است. او هنر مولد را به عنوان اثری که با استفاده از یک سیستم از پیش تعریفشده و خودکار ایجاد میشود، تعریف میکند.
گالانت از مفاهیم ریاضی مانند پیچیدگی ظهوریافته (Emergence) استفاده میکند. این مفهوم بیان میکند که قوانین ساده یک سیستم میتوانند به نتایج بسیار پیچیده و غیرقابل پیشبینی منجر شوند. به همین دلیل، هنر مولد اغلب خروجیهای غیرمنتظره و خلاقانه دارد.
5. مارگارت ورثهایم (Margaret Wertheim)
فیزیکدان و نویسنده که یکی از برجستهترین مدافعان پیوند میان ریاضیات، علم و هنر است. پروژه مشهور او Crochet Coral Reef (صخره مرجانی قلاببافی)، یک همکاری جهانی برای بافتن یک صخره مرجانی بزرگ با استفاده از هندسهی هذلولی (Hyperbolic Geometry) است.
بررسی صحت و دقت:
صحت اطلاعات: این پروژه دقیقاً از هندسه هذلولی استفاده میکند. هندسه هذلولی شاخهای از هندسه نااقلیدسی است که در آن خطوط موازی میتوانند در یک نقطه با هم برخورد کنند. شکلهای بافتهشده از طریق این هندسه، شباهت زیادی به ساختار مرجانها دارند.
اهمیت پروژه: این پروژه فراتر از یک نمایشگاه هنری است و یک حرکت هنر محیطی (Environmental Art) محسوب میشود که هدف آن افزایش آگاهی در مورد گرمایش زمین و نابودی صخرههای مرجانی است.
1. فیثاغورس: عدد به عنوان جوهر هستی و زیبایی
فیثاغورس معتقد بود که «همه چیز عدد است» و این دیدگاه، نه تنها پایهی ریاضیات، بلکه اساس فلسفه زیباییشناسی او را نیز تشکیل داد. او و پیروانش، موسیقی را از طریق نسبتهای عددی تحلیل کردند و کشف کردند که فواصل دلنشین موسیقی با نسبتهای سادهای مانند 2:1 (اکتاو)، 3:2 (کامل) و 4:3 (چهارم) قابل بیان هستند.
این ایده فیثاغورسی بعدها از طریق مکتب نئوافلاطونی و در دوران رنسانس، هنرمندانی مانند لئوناردو داوینچی را تحت تأثیر قرار داد. آنها تلاش کردند تا تناسبات عددی را در آثار خود به کار ببرند، که مشهورترین نمونه آن تناسب طلایی است. این دیدگاه، اساس نظریههای زیباییشناختی مبتنی بر نظم و تناسب شد، که بعدها توسط فیلسوفانی مانند بیرکهوف به صورت الگوریتمی بازتولید شد.
2. افلاطون: فرمهای ایدهآل و زیبایی ریاضیاتی
افلاطون در نظریه مُثُل (Forms) خود، زیبایی را در اشکال هندسی ایدهآل مانند دایره، مثلث و چندوجهیهای منتظم میدید. او معتقد بود که این اشکال، بازتابی از جهان ایدهآل و کامل هستند و بنابراین ذاتاً زیبا هستند.
این دیدگاه الهامبخش هنرمندان انتزاعگرا و مینیمالیست شد که از اشکال هندسی برای خلق آثار خود استفاده میکردند. در هنر دیجیتال، این مفهوم به شکل ساختارهایی با الگوریتمهای دقیق بازتولید میشود، مانند کاری که هارولد کوهن در طراحی AARON انجام داد، که بر اساس منطق و هندسه، فرمهای «منطقی» را نقاشی میکرد.
3. اقلیدس: ساختار منطقی و اثباتپذیر در هندسه
کتاب عناصر اقلیدس، که اصول هندسه را به صورت یک ساختار منطقی و اثباتپذیر ارائه میدهد، الگویی برای بسیاری از نظامهای فکری شد. این نگاه به یک نظام قانونمند، بعدها به هنر مولد و الگوریتمی راه یافت.
نظریهپردازانی مانند فیلیپ گالانت، هنر مولد را به عنوان خروجی یک سیستم با قواعد مشخص تعریف میکنند. این سیستم، مانند اصول اقلیدس، با قوانین دقیق کار میکند، اما خروجی آن میتواند به طور غیرمنتظرهای پیچیده باشد. این رویکرد، از ایده ساختار منطقی در ریاضیات الهام گرفته است.
4. گوته و نقد بر نگاه فیزیکی به رنگ
یوهان ولفگانگ فون گوته در کتاب «نظریه رنگها»، نظریه نیوتن را نقد کرد. نیوتن رنگها را به عنوان پدیدههای فیزیکی و با طول موجهای مشخص میدید. اما گوته معتقد بود که رنگها یک پدیده پدیدارشناختی (Phenomenological) هستند که از تعامل نور و تاریکی و تجربه ذهنی انسان به وجود میآیند.
بررسی صحت و دقت:
صحت اطلاعات: این تفاوت دیدگاه بین نیوتن و گوته کاملاً دقیق است.
تأثیر بر هنر: این نگاه بر بسیاری از هنرمندان و پروژههایی که رنگ را به عنوان یک تجربه ذهنی تحلیل میکنند، تأثیر گذاشت. پروژههایی مانند Crochet Coral Reef که ریاضیات را با تجربه زیستی و هنری ترکیب میکنند، نمونهای از این نگاه جامعنگر به علم و هنر هستند.
5. کانت و هیوم: رنگ به عنوان کیفیت ذهنی
دیوید هیوم، فیلسوف تجربهگرا، معتقد بود که رنگها ویژگیهای ذاتی اشیاء نیستند، بلکه کیفیات ذهنی هستند که در ذهن ما به وجود میآیند. ایمانوئل کانت نیز در فلسفه خود، زیبایی را در قضاوت زیباییشناسانه (Aesthetic Judgment) و نه در ویژگیهای عینی شیء میدانست.
این دیدگاهها، تأثیر عمیقی بر طراحی رابط کاربری (UI/UX) و هنر مولد گذاشتند. در این حوزهها، طراحان و هنرمندان به جای اینکه فقط رنگها را بر اساس قوانین فیزیکی انتخاب کنند، سعی میکنند از آنها به گونهای استفاده کنند که احساسات و معانی خاصی را در ذهن کاربر ایجاد کنند. این نگاه، پایهگذار مدلهای ادراکی در یادگیری ماشین و هوش مصنوعی شد که علاوه بر تشخیص رنگ، به تحلیل زمینه و تأثیر روانشناختی آن نیز میپردازند.
1. لوئیس کارول (Lewis Carroll)
چارلز لاتویج داجسون که با نام مستعار لوئیس کارول شناخته میشود، یکی از برجستهترین نمونههای پیوند بین ریاضی و ادبیات است. او یک ریاضیدان و منطقدان برجسته بود که به مدت 26 سال در دانشگاه آکسفورد تدریس میکرد. او به ویژه در زمینههای منطق نمادین و هندسه تحلیلی کارهای مهمی انجام داد.
تأثیر بر ادبیات: در آثار او مانند «آلیس در سرزمین عجایب» و «آن سوی آینه»، بسیاری از دیالوگها و موقعیتها، در واقع بازیهای منطقی و پارادوکسهای فلسفی هستند.
گفتوگو با گربه چشایر در مورد جهت و مقصد، نمونهای از منطق شرطیه است.
مهمانی دیوانهی چای پر از تناقضهای زمانی و زبانی است که به نظریه معنا در زبانشناسی نزدیک میشود.
2. عمر خیام
عمر خیام یکی از بزرگترین نمونههای دانشمند جامعالاطراف در تاریخ ایران است. او علاوه بر شاعری، یک ریاضیدان، فیلسوف، و ستارهشناس برجسته بود.
ریاضیات: خیام در جبر و هندسه کارهای مهمی انجام داد. او در رساله «جبر و مقابله» خود، روشهایی برای حل معادلات درجه سوم ارائه داد و از هندسه برای حل معادلات جبری استفاده کرد.
ادبیات: رباعیات خیام که حاوی مضامین فلسفی و وجودی هستند، نشاندهنده ذهن تحلیلگر و در عین حال خیالپرداز اوست.
3. آگوستوس دو مورگان (Augustus De Morgan)
ریاضیدان بریتانیایی که در زمینه منطق و جبر کارهای مهمی انجام داد. او به خاطر قوانین دو مورگان در منطق بولی شهرت دارد. همسر او، سوفیا الیزابت فولدجر (Sophia Elizabeth Fuldger)، یک نویسنده و فعال در زمینه علوم غیبی و معنوی بود.
4. ایزاک آسیموف (Isaac Asimov)
نویسنده آمریکایی که بیش از 500 کتاب در زمینههای علمی-تخیلی و غیرداستانی نوشت. او مدرک دکتری در رشته شیمی داشت و به ریاضیات نیز علاقه داشت. اگرچه او یک ریاضیدان رسمی نبود، اما آثار علمی-تخیلی او مانند مجموعه بنیاد (Foundation)، بر پایه مفاهیم ریاضی مانند سایکوهیستوری (Psychohistory)، که یک علم تخیلی برای پیشبینی رفتار تودههاست، بنا شده است.
این متن به ما نشان داد که پیوند میان ریاضیات و هنر، نه یک پدیده نوظهور، بلکه یک سنت دیرینه است که ریشه در عمیقترین تفکرات بشری دارد. از فیثاغورس که موسیقی را با نسبتهای عددی تحلیل کرد تا افلاطون که زیبایی را در هندسه ایدهآل میدید، گذشتگان به خوبی دریافته بودند که نظم نهفته در اعداد و فرمولها، زیربنای زیبایی در جهان است. این نگاه جامعنگر، در زندگی و آثار دانشمند-هنرمندانی مانند عمر خیام و لوییس کارول به اوج خود رسید؛ انسانهایی که مرزهای ساختگی میان علم و هنر را درنوردیدند و ثابت کردند که ذهن میتواند همزمان به دنبال منطق خشک و تخیل بیپایان باشد.
در عصر حاضر، این سنت با ظهور هنرمندان و نظریهپردازان معاصر همچون جورج دیوید بیرکهوف و منفرد مور ادامه یافت. آنها با ابزارهای نوین، تلاش کردند تا زیبایی را با الگوریتم و فرمول بیان کنند. اما همانطور که در بخش تلاقی دیروز، انقطاع امروز به آن پرداختیم، جامعه مدرن با وجود تمام امکانات، به دلیل تخصصگرایی افراطی، این دو حوزه را از هم جدا کرده است.
در نهایت، میتوان گفت که هنر الگوریتمی و ریاضیمحور در عصر دیجیتال، نه فقط یک گرایش هنری جدید، بلکه تلاشی برای احیای همان نگاه کلنگر و جامع گذشتگان است. این رویکرد به ما یادآوری میکند که برای خلق آینده، باید به ریشهها بازگردیم؛ به زمانی که علم و هنر، دو روی یک سکه بودند و یک زبان واحد را برای توصیف پیچیدگیها و زیباییهای هستی به کار میبردند.
چگونه ریاضیات زیربنای زیبایی و خلاقیت در هنر بوده است؟ این مقاله، پیوند ناگسستنی علم و هنر را از فیثاغورس تا هنرمندان الگوریتمی معاصر بررسی میکند.
حق کپی رایت برای میزانسن محفوظ است. طراحی شده توسط WSBA